، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره

دردونه مامامان و بابا

قصه های مهد کودک: رنگ ماشین خاله

1392/6/9 21:34
نویسنده : hamid
380 بازدید
اشتراک گذاری

رنگ ماشین خاله مهد کودک

امروز که رفتیم مهد کودک دیدیم خاله با یک ماشین جدید امده.

بابای مهد کودک درب مهد کودک را باز کرد تا خاله ماشینش را بیار تو. بعدش هم بهش گفت: مبارک باشه ماشین جدید خریدید. چه خوش رنگه!

ولی من از رنگ ماشینش اصلا خوشم نیومد.

با بچه ها دویدیم رفتیم دور ماشین خاله و بهش گفتیم خاله ماشین خریدی.چند خریدی. پس چرا اینقدر بد رنگه!

خاله بهمون گفت بی ادب ها!!

بعد رفتیم تو کلاس تا نقاشی بکشیم.

خاله گفت امروز هر کس یک ماشین خوشگل نقاشی بکشه

من هم با بچه جمع شدیم و تصمیم گرفتیم هچ کس ماشین خاله را نکشه و رنگش هم مثل ماشین خاله نباشه.

بعد هم زنگ خورد و خاله رفت تا چای بخوره.

در زنگ تفریح با بچه ها تصمیم گرفتیم تا رنگ ماشین خاله را خوشگل کنیم که هم با نمک باشه و هم خاله خوشحال بشه

بعد یواشکی رفتیم از تو کیفامون آبرنگ و گواش و مداد رنگی و رنگ روغن و هر چی که داشتیم را آوردیم و رفتیم سراغ ماشین خاله!!

اول من رفتم روی کاپوتش یک نقاشی خوشگل کشیدم بعد آرمین رفت روی درش عکس یک گل کشید. مبینا و درسا هم روی صندوق عقبش عکس گربه کشیدن.

پویا هم رفت از تو اتاق بابای مهدکودک و یک چارپایه آورد تا بتونه بره روی سقف ماشین و آنجا نقاشی بکشه!

بعد از کلی تلاش و ابتکار که کارمون تموم شد از بابای مهد خواهش کردیم تا ببینه ماشین خاله قشنگ شده یا نه؟!

بابای مهد بعد از دیدن ماشین کلی تعجب کرد و گفت که ماشین خیلی خوشگول شده ولی خاله خوشش نمی اد. زودتر تا خاله ندیده رنگش را عوض کنید.

بعد با بچه جلسه گذاشتیم تا ببینیم چکار کنیم تا خاله خوشش بیاد.

میترا پیشنهاد داد نقاشی هاش را بیشتر کنیم.

کسری پیشنهاد داد رنگ گلهاش را عوض کنیم.

من هم گفتم عکس خود خاله را روش بکیم.

بعد همه با هم تصمیم گرفتیم نقاشی ها را پاک کنیم و از خاله بپرسیم چی رو ماشینش بکشیم تا خوشش بیاد.

بعد رفتیم از تو کیفامون پاکن آوردم تا نقاشی را پاک کنیم ولی هر چی سعی کردیم نقاشی ها پاک نشد تازه پاکن هامون هم تموم شد.

بعد فکر کردیم که چکار کنیم؟!

من به فکرم رسید بریم تو اتاق بابای مدرسه و از باقیمانده رنگهای دیوار استفاده کنیم. بعد کسری و میترا رفتن سر بابای مهد را گرم کردن تا ما بتونیم رنگها را برداریم.

رنگها را که آوردیم رنگ قرمز آبی و سبز و بنفش را زود درش را باز کردیم و هر کس با قلمو آبرنگ یک طرف ماشین را نقاشی کرد. چون رنگها کم بود نصفش خالی موند .

بعد زود رفتیم سر کلاس و خاله امد سر کلاس و کلی غر زد که چرا عکس ماشین من را نکشیدید.

ولی بچه ها گفتن کشیدیم.

خاله گفت نه تو نقاشی هیچکس عکس ماشین من نبود . ولی ما می گفتیم که هست. بعد خاله را بردیم تو حیاط تا ماشین خوشگلش را ببینه!!

یکدفعه خاله جیغ کشید و گفت کی ماشینم را اینطوری کرده؟؟؟( ما فکر کردیم خاله سوپرایز شده و خیلی خوشحال شده)

همه بچه ها گفتن خاله ما ما

خاله هم کلی دعوامون کرد و گوشمون را نوازش کرد و بعد گفت همتون اخراجید و فردا با ماماناتون بیاین مهدکودک.

اصلا ما دیگه خودمون نمیریم مهد اخه خاله قدر ما را نمیدونه اینهمه خلاقیت و ذوق بخرج دادیم. همون بهتر که ماشیش زشت باشه!!

پسندها (1)

نظرات (0)